زن همسایهی دست چپی، در حالی که نعرههایش در خانههای اطراف پیچیده، پسرش را تنبیه میکند: "... گوسالهی کرهخر، گاو، هنوز آداب معاشرت بلد نیستی؟ توله سگ، تو کی یاد میگیری که با مردم باید درست حرف بزنی،.. نشکن الاغ، ضرر نزن، (صدای شکستن یک شی شیشهای)... بیا اینجا احم.ق عوض.ی نفهم...، تو آدم بشو نیستی؟... (صدای چیزی مثل کتک زدن و بعد گریهي بچه)..."
من (زیر لب با خودم حرف میزنم): "آه... از دست این ماده س.گ ج.ن.ده چند دقیقه هم نمیتونم تو حیاط بشینم..." مثل یک مرد فهمیم و عاقل و بالغ حیاط را ترک میکنم...
2 نظر:
چند تا پست ازت عقب افتادم امشب خوندم دیدم حسابی زدی جاده خاکی. تا چند وقت دیگه فکر کنم مجبور می شی فقط نقطه چاپ کنی.
در مورد عکس هم در اولین فرصت اجابت امر می شود.
پس پست بعدی تون چی شد؟ باز ساکت شدید؟
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر