هوا ابری است. ذهنم انگار با دیواری روبرو شده است. روزهاست که دیگر نمینویسم. همین الان با خودم گفتم که انگار توانش را از دست دادهام. چه چیزی نمیگذارد تا آنهمه چیز، که در اعماق ذهنم، در آتشفشانی خاموش جا خوش کردهاند، فوران کنند؟ چه چیزی نمیگذارد تا گدازهها بیرون بریزند؟
۴ فروردین ۱۳۸۹
دیوار
موضوع:
یادداشت روزانه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
8 نظر:
می خزند آرام روی دفترم دستهایم فارغ از افسون شعر یاد می آرم که در دستان من روزگاری شعله میزد خون شعر ....
امید مثل درمانی ست که شفا نمی ده ، ولی کمک می کنه تا درد رو تحمل بکنیم.
سلام.[قلب]
وبلاگ خیلی خیلی قشنگی داری.[نیشخند]
حاضر به تبادل لینک هستی ؟؟؟؟؟[خجالت]
اگه خواستی من رو با نام
ریکسی : بیاببین
لینک کن بعد بهم خبر بده تا با چه اسمی بلینکمت[قلب]
بای[بدرود]
www.RiXi.Blogfa.com
اینجا هوا ابریست. دلم اما آفتابی، آفتابی آفتابیست.دیوارهای اینجا همه از جنس پرچینند. کوتاه و زیبا!
ادرس و خونه جدید رو ایول. گرچه من ارادت خاصی به بلاگفا دارم !
سلام.من که فکر می کنم همش تقصیر روزمرگی است.
گدازه واسه بیرون جهیدنه . . . ببار
به روزم
گدازه واسه بیرون جهیدنه . . . ببار
به روزم
- گدازه نمیریزه بیرون
- باید انجیر خورد
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر