سر گاوی در هوا تکان میخورَد. میلغزد. گاهی به چپ یا راست متمایل میشود. لحظهای اوج میگیرد، سپس آرام میشود. پایین میآید. دوباره بالا میرود. موجی از هوا زیرش سُر میخورد. آن را در خود میپیچد. گاهی چون سرگیجهای به دور خود میچرخد...
سر گاوی در هوا تکان میخورَد. از گردن سرخرنگ آن خونی که هنوز لخته نبسته، آرام از نخ باریکی که به آن وصل است میلغزد، پایین میآید. به انتهای نخ میرسد و میرود لای انگشتان پیرزنی که سر بریده را به پرواز درآورده است...
خون لای انگشتان چروکیده آرام آرام لخته میشود. نگاه پیرزن روی دستهایش میلغزد. چندشش میشود. نخ را رها میکند و با وحشت دستهایش را با چمن زیر پایش پاک میکند. لختههای خون روی چمن میماند. نخ رها شده بالا میرود. سر گاو اوج میگیرد. از روی بامها میگذرد و قطرات سرخرنگ روی شهر میچکد. گاو بیتن خون-چکان دور میشود.
1 نظر:
گاو، خون، پیرزن. تصویرسازی عجیبی داشت. عجیب
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر