ـ گند بزنن به هرچی...
ـ به چی؟! یالا بگو! میدونم با منی... تعارف نکن! هرچی از دهنت درمیاد بگو.. یالا
ـ اه... چی داری میگی تو! چقد...
ـ چقد چی؟! چقد احمقم؟ آره، درسته، خیلی احمقم که همینجوری نشستم و تو هم هرچی از دهنت در میاد بارم میکنی... من چکارت کردم آخه...آه...
ـ آخ!... زدم ناخنمو با گوشت بریدم. آخ آخ... ای خاک تو سـ...
ـ خاک تو سر من؟ خب بیشتر دقت کن که نبری؛ تقصیر منه؟ اصلا من خرم که اخلاق گند تو رو تحمل میکنم... آره... خاک تو سر من...
ـ میشه یه چسپ بیاری؟ انگشتم داغون شد. اوففففف...
ـ خودت برو بیار! مگه من غلام حلقه به گوشتم!
ـ باشه... باشه... تو خفه شو فقط!
ـ خفه شم؟ چی؟ خفه شم؟ خودت خفه شو. اصلا به تو هم میگن آدم؟ تو حق نداری با من اینجوری حرف بزنی. هیچی نمیفهمی. همینجوری نشستی جلو پنجره و کوچه رو دید میزنی و حرف مفت میزنی...
ـ یه لحظه بیا اینجا... بیا... میخوام یه چیزی نشونت بدم. بیا..
زن همچنان که حرف میزند به پنجرهی باز، نزدیک میشود. مرد دستش را روی پشت زن میگذارد و او را هل میدهد. زن به بیرون پرتاب میشود و با کله کف کوچه فرود میآید.
ـ آخیش... اوخ اوخ، اوففففففف... گند بزنن به هرچی ناخنگیر کنده...
4 نظر:
ناخنگیر قاتل!
چرا این همه داستانات تلخن . یبار هم از دوستی و شادی بنویس . تو که اینقدر خوب می نویسی حیف نیس؟
ایول.. جنایت در کمال خونسردی!!
خلاص.
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر