۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹

اولین بوسـ/ـه



8 نظر:

آینا گفت...

دلم گرفت از آخر داستان ... کم کم ایمان می آورم به اینکه تمام عاشقانه ها سرانجامی غم انگیز و پر حسرت دارند ...

عالیه گفت...

سلام با عرض احترام برای شما دوست عزیز این نوشته قسمتی از یک ماجرای داستانی میتوانست باشد ولی داستان مینیمال نبود. عناصر داستانهای مینیمال غافل گیری ست که با توجه به زبان گذشته ای که در داستان به کار بردید از همان ابتدا حس از دست رفتن این عشق را داده اید. به نظر من نیاز به بازنویسی مجدد دارد
خوب و موفق باشید

عالیه گفت...

سلام با عرض احترام برای شما دوست عزیز این نوشته قسمتی از یک ماجرای داستانی میتوانست باشد ولی داستان مینیمال نبود. عناصر داستانهای مینیمال غافل گیری ست که با توجه به زبان گذشته ای که در داستان به کار بردید از همان ابتدا حس از دست رفتن این عشق را داده اید. به نظر من نیاز به بازنویسی مجدد دارد
خوب و موفق باشید

سبک سر گفت...

سلام فریق جان
خوشحالم که می بینم دوباره می نویسی. اولین بوسه ات را خواندم. "حالا کجاست" ی که آوردی تکلیف خواننده را با متن و اولین بوسه روشن می کند. حالا تنها متن مانده است و حس و تصویری گنگ در ذهن از اولین بوسه.

فریق تاج‌گردون گفت...

کاملا با شما موافقم عالیه خانم که این نوشته داستانک یا مینیمال نیست. ممنون از این که توجه کردین

هلیا گفت...

خب کجاست؟
:((

هلیا گفت...

خب کجاست؟
:((

هلیا گفت...

خب کجاست؟
:((

ارسال یک نظر

لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر