ههموومان بیستومانه كه فیلسووفهكان و تیۆریسیهنه كۆمهڵایهتیهكان گوتوویانه مرۆڤ بوونهوهرێكی كۆمهڵایهتی یان سیاسیه، بهو واتایهی كه له سرشت و جهوههری خۆیدا، بۆ مانهوهی، پێویستی به كۆمهڵگا و ژیان بردنه سهر له چوارچێوهیهكی سیاسیدایه، تهنانهت ئهگهر ئهو چوارچێوهیه خێزانێكیش بێت.
دیاره بۆچوونی فهلسهفی، تیۆری زانستی نیه كه به تاقیكردنهوهی، درووست یان ههڵهبوونی دهر كهوێت. تهنیا دهتوانین بڵێین كه ئهو بیرۆكهو ئهندێشانه چهنده عهقڵانی، مهنتقی و لۆژیكین. ئهوهیش دهگهڕێتهوه بۆ بنهما فكریهكانی ههر كهسێك كه چۆن بڕوانێته ئهو ئهندێشانه وه چهنده بهرانبهریان سهمپاتی ههبێت یان دژیان ڕاوهستێت و شتێكی دیكه بڵێت. ههندێك تهنانهت تا ئهو ڕادهیه دهڕۆن كه جگه له فهلسهفه، كۆمهڵناسی و دهروونناسیش به زانست نازانن و تیۆریهكانیان به مهنتق و عهقڵانیهتی خۆیان بهراورد دهكهن نه به تاقی كردنهوهی زانستیانه. بهههرحاڵ، من وهك خۆم بڕوام به زات یان سرشتی مرۆڤایهتی نیه، بڕوام وایه كه مرۆڤ به ههندێك تایبهتمهندی ژنێتیكی دێته دنیاوه كه دواتر تایبهتمهندی جهستهیی و دهروونی دهدات بهو كهسه، بهڵام ئهوانه نابنه هۆی ئهوهی كه بتوانین بڵێین كه سرشتی ئهو، كۆمهڵایهتی یان سیاسی، یان بۆ نموونه سرشتێكی خواناسانهی بێت یان شتی دیكه...
مرۆڤ بوونهوهرێكی كۆمهڵایهتیه چوونكه، پهروهردهی، پهروهردهیهكی كۆمهڵایهتیه، ئێمه هیچ نین بێجگه لهوهی كه فێری دهبین، دیاره ئهو فێربوونه له بهستێنی تایبهتمهندیه ژنێتیكیهكاندا، تایبهتمهندی نوێی ئهخلاقی و دهروونی دهخوڵقێنێت. مرۆڤ ئهو بوونهوهرهیه كه كۆمهڵگای خۆی دروونی دهكاتهوهو دواتر گشت ئهو شتانه به مڵكی خۆی دهزانێت. بهها ئهخلاقیهكان، كهلتوور و كهلهپوور، سیاسیهت، تهنانهت شێوهی بیركردنهوه، خواپهرستی و... له كۆمهڵگاكهی دهگرێت و وهك مرۆڤێكی كۆمهڵایهتی دهخوڵقێت. من لهو بڕوایهدام كه مرۆڤ ئاوێنهی كۆمهڵگاكهیهتی وه وهك تاك ناتوانێت سهربهخۆیی ههبێت. ئهگهر باش بێت یان خراپ، نهوهك تاك، بهڵكوو دهبێت وهك كۆمهڵ چاوی لێ بكرێت. كاتێك كهسێك تاوانێك دهكات، ئهوه كۆمهڵگاكهیهتی كه ئهو جهنایهتهی خوڵقاندوه. دهتوانین به بێ كۆتایی لهم شێوهیه نموونه بهێنینهوه. مرۆڤ بهرانبهر به كۆمهڵگاكهی وهك بووكه شووشهیهكه كه یاری پێ دهكرێت بهڵام خۆی لای وایه كه ئهو یاریه به ئارهزوو و ئازادی تاك بهڕێوه دهبات...
لهوانهیه كهسێك ئهو پرسیارهی بۆ بێته پێش: " خۆ كۆمهڵگا، یهك كۆمهڵگایه، ئهی بۆ ههم خراپ دهخوڵقێنت ههم باش؟ ههم تاوانبار پهروهرده دهكات، ههم پیاو چاك؟" وڵامی من ئهوهیه كه وڵامی ئهم پرسیاره له سرشتی پرسیارهكهدایه! چوونكو، بهها ئهخلاقیهكان له لایهن كۆمهڵگاوه دهخوڵقێت. چاكه و خراپه، چی به باش بزانین یان خراپ، ئهو بههادانانه، كۆمهڵگا بهسهر ئێمهی تاكدا دهیسهپێنێت. كۆمهڵگا لێوانلێوه له دژایهتی و گۆڕان لهم دژایهتیه سهرچاوه دهگرێت، نه ههوڵی تاكهكان. ئهوه دژایهتیهیه كه چاك و خراپ دروست دهكات و كۆمهڵ بۆ پاراستنی خۆی لهگهڵ سیستهمی دهسهڵاتی ناو چوارچیوهكهی خۆی، دهی گونجێنێت، دژایهتی نهتهنیا كۆمهڵگا ناشێوێنێت، بهڵكوو دهبێته هۆی پاراستنی. ئهوه كه ئێمه كهس یان شتێك به خراپ یان چاك بزانین، ههر خودی ئهو بیره، له لایهن كۆمهڵگاوه چوهته مێشكی ئێمهوه، لهبهر ئهوی بتوانێت له رێگهی ئێمهوه خۆی بپارێزێت و بهردهوام بێت...
ئێستا پرسیارهكهی من ئهوهیه كه ئایا منی تاك دهتوانم خۆم له كۆمهڵگا دهرباز بكهم یان بتوانم پێشی كهوم؟ بهلهبهرچاو گرتنی ئهو شتانه كه وتم، ئهم پرسیاره، پرسیارێكی بی مانایه! ئێمه هیچ ئازادیهكمان نیه كه بتوانین به بێ رهزامهندی كۆمهڵگا، ههنگاوێك بهرهو پێش یان پاش بڕۆین. ئیرادهی تاك، ئیرادهیهكی بێ مانایه و بوونی نیه. ههر كارێك بكهین، وه ههر كردهوهیهك له منی تاكهوه سهرچاوه بگرێت وهك گردیلهیهك له گهڵ كرداری تاكهكانیتر كۆ دهبێتهوه و جموجۆڵی كۆمهڵگا دهخوڵقێنێت. زیندوویهتی سیستهمی كۆمهڵایهتی، له كردهوهی تاكهكانهوه سهرچاوه دهگرێت كه ههموویان له لایهن كۆمهڵگاوه پلان رێژی بۆكراوه. دهتوانم بڵێم ئیرادهی تاك، ئیرادهیهكی كۆیه و سهرچاوهكهی كۆمهڵگایه و كۆمهڵگا ئیرداهی كۆی تاكهكانه. له ڕاستیدا كۆمهڵگا خۆی خۆی دهخوڵقێنێت وه ویستی تاك، سهبهخۆ له كۆمهڵگا، شتێكی بێ ماناو پووچهڵه.
ئێستا دهگهڕێمهوه بۆ بابهتی پێشوو كه وهك سهرهتایهكی ئهم باسه بوو و كهمێك پێوهندی پێوه بوو. ئهگهر كۆمهڵگا بیهوێت من فیلسووفێكی خوڵقێنهر و تیۆریسیهنێكی كۆمهڵایهتی بم، ئهو بێگومان دهبم و ههر ههنگاوێكم بهرهو ئهو ئامانجه دهڕوات، بهڵام من ئێستا هیچ نیم، به بێ ئهوی ههست به هیچ ئازادی و ئهختیارێك بكهم. له كونجێك دادهنیشم و چاوهڕێی كۆتایی دهكهم. من بووكه شووشهی دهستی كۆمهڵگام. كۆمهڵگا خودای تاكهكانه. بمانهوێت یان نهمانهوێت. خۆمان بكوژین یان نه. جهنایهتكار بین یان باشترین مرۆڤ، ئهوه كۆمهڵگایه كه گشت ئهوانهی خوڵقاندوه. هیچ مرۆڤێك نه تاوانباره نه شیاوی ڕێزگرتن! ئهوه كۆمهڵگایه كه ههموومان بهرهو ئهو شوێنه دهبات كه ویستی خۆیهتی. جیاوازی ئێمه تهنیا له جیاوازێ كات و شوێندایه له ناو سیستهمی بهڕێوه چوونی كۆمهڵگادا. ئیتر هیچ جیاوازێهكیترمان نیه. هیچ كات ناتوانین ههنگاوێك بكهوینه پێش كۆمهڵگاوه، وهك ماسیهك كه ناتوانێت سهری له ئاو دهربهێنێت و بژی!
ترجمه
فرد یا اجتماع
همه شنیدهایم که فیلسوفان و تئوریسینهای اجتماعی گفتهاند که انسان موجودی اجتماعی یا سیاسی است؛ به این معنا که در ذات خود، و برای بقای خود، نیازمند جامعه و زندگی در چهارچوبی سیاسی است، حتی اگر این چهارچوب یک خانواده باشد.
روشن است که دیدگاه فلسفی، تئوری علمی نیست که درست یا غلط بودن آن آزمایش شود. تنها میتوانیم بگویم که این اندیشهها چقدر عقلانی و منطقی هستند و آنهم متاثر است از مبانی فکری هر شخص و اینکه به آن نظریات چطور نگاه کند و چقدر نسبت به آنها سمپاتی داشته یا علیه آنها موضع بگیرد و چیز دیگری بگوید. عدهای حتی جامعهشناسی و روانشناسی را علم نمیدانند و نظریات آنها را با دستگاه منطقی خود میسنجند نه با ابزارهای علمی. به هرحال، خود من، به ذات یا فطرت انسانی معتقد نیستم، بر این باورم که انسان با مجموعهای از خصوصیات ژنتیکی به دنیا میآید که بعداً در ویژگیهای جسمی و روانی شخص تاثیر میگذارد؛ اما این دلیل نمیشود که بتوانیم بگویم که ذات او، اجتماعی یا سیاسی است یا برای مثال، دارای فطرتی خداشناسانه یا چیز دیگری است...
اما انسان موجودی اجتماعی است چون پرورش او پرورشی اجتماعی است. ما هیچ چیز نیستیم غیر از آن چیزی که یاد میگیریم. روشن است که این پرورش در پسزمینهی ویژگیهای ژنتیکی، خصوصیات نو اخلاقی و روانی به وجود میآورد. انسان آن موجودی است که جامعه خود را درونی ساخته و سپس آنرا ملک خویش میپندارد. ارزشهای اخلاقی، فرهنگ و سنت، سیاست، مذهب، حتی روش اندیشیدن و ... را از جامعه خود میگیرد و آنگاه به عنوان موجودی اجتماعی خلق میشود. من معتقدم که انسان آینهی اجتماع خودش بوده و به عنوان فرد از استقلال برخوردار نیست. خوب باشد یا بد، نه به عنوان فرد، بلکه باید مثل اجتماع به او نگاه شود. زمانی که کسی جنایتی مرتکب میشود، این اجتماع است که باعث آن شده است. میتوانیم در این مورد بینهایت مثال ذکر کنیم. انسان نسبت به اجتماعش مثل عروسکی است در دست عروسکگردان اما خود میاندیشد که دارای آزادی و اراده است...
ممکن است برای کسی این سوال پیش بیاید که:" اگر جامعه، یک اجتماع پیوسته است، پس چرا هم بدی به وجود میآورد و هم نیکی؟ هم جنایتکار خلق میکند هم قدیس؟" پاسخ این است که نیکی و بدی، و اینکه چه چیزی را خوب بدانیم یا بد، در کل، اینگونه ارزشگذاری از سوی جامعه به ما تحمیل میشود. جامعه سرشار از تضاد است و تغییر از همین تضادها سرچشمه میگیرد نه تلاش فرد. تضاد است که خوبی و بدی را خلق میکند و جامعه برای حفظ خود، آن را با سیستم سلطهی درونی خود، متناسب میسازد. تضاد نهتنها باعث فروپاشی نمیشود بلکه باعث بقای جامعه است. این که ما کسی یا چیزی را بد یا خوب میدانیم، در واقع از سوی اجتماع در ذهن ما برنامهریزی شده تا بتواند از طریق ما به خویش تداوم بخشد...
اکنون سوال من این است که آیا من به عنوان فرد میتوانم میتوانم به خارج از محدوده اجتماع بروم یا از آن پیشی بگیرم؟ با توجه به آنچه که گفته شد، این سوال سوالی بیمعناست! ما از چنان اختیاری برخوردار نیستیم که بتوانیم بدون خواست جامعه قدمی به جلو یا عقب برداریم. ارادهی فردی، ارادهای بیمعناست و وجود ندارد. هر تلاشی که بکنیم و هر عملی که از من به عنوان فرد سر بزند مثل اتمی است که با رفتار افراد و اتمهای دیگر ترکیب میشود و روح زندهی جامعه را به وجود میآورد. حیات سیستم اجتماعی از رفتار افراد سرچشمه میگیرد و رفتار این افراد نیز از سوی جامعه برنامهریزی شده است. میتوانم بگویم که ارادهی فرد، ارادهای جمعی است که سرچشمهاش اجتماع بوده و اجتماع نیز مجموعهی ارادههای فردی است. در واقع خود جامعه است که خودش را خلق میکند و خواست فرد، مستقل از اجتماع چیزی بیمعنا و پوچ است.
اکنون به مطلب قبلی باز میگردم که به عنوان مقدمهای این بحث مطرح شده بود و تا اندازهای هم با آنچه گفتم مرتبط بود. اگر جامعه بخواهد من فیلسوفی خلاق یا تئوریسینی اجتماعی باشم، بیشک میشوم و هر قدمم به سوی این هدف برداشته میشود. اما من اکنون چیزی نیستم؛ بدون اینکه هیچ اراده و آزادیای احساس کنم در کنجی مینشینم و منتظر پایانم. من عروسکی در دست اجتماع هستم. جامعه خدای فرد است. بخواهیم یا نخواهیم، خودکشی کنیم یا نه، جنایتکار باشیم یا قدیس، این اجتماع است که تمام اینها را به وجود میآورد. هیچ انسانی نه لایق مجازات است نه احترام. این جامعه است که همه ما را به آنجایی میبرد که خود میخواهد. تفاوت ما، تنها در تفاوت مکانی و زمانی در سیستم اجتماع است. دیگر هیچ تفاوتی باهم نداریم. هیچ وقت نمیتوانیم قدمی از جامعه جلوتر برویم؛ مثل ماهیای که نمیتواند از آب بیرون بیاید و زنده بماند.
7 نظر:
با این نظر که می گویید ادمی نمی تواند از جامعه پیشی بگیرد مخالفم. چون در هرجامعه مثالهایی هست که از جامعه ی هود پیشی گرفته اند و جلوتر از عصر خود بوده اند. اما با این نظر موافقم که جامعه جلو پیشرفت پیشگامان و پیشروان می گیرد. در واقع چوب لای چرخشان می گذارد چرا که از گفته انها هراس دارد. نمی توانم انسان متفکر را با ماهی مقایسه کنم که در اکواریومی محدود می شود. انسان متفکر باید شجاع تر از ان باشد که از شیشه های اکواریوم از حرکت بایستد. و این انفعالی ست که اکنون در ایران بسیار دیده می شود
برای گیلدا:
من میگویم انسان نمیتواند از جامعه پیشی بگیرد چون موجودی مستقل از جامعه نیست. و در واقع جامعهایست در ابعاد فردی. مگر جامعه میتواند از خودش پیشی بگیرد؟!
گاهی انسانهایی پیدا میشوند که به نظر میرسد جلوتر از جامعه خود حرکت میکنند اما به نظر این این فقط یک توهمه و این جامعه است که در حال پیشرفت است نه فردی که از جامعه جلو زده...
سالها پیش (در دوران نوجوانی) کتابی را خواندم با عنوان «فرزند آدم» این کتاب تلخیصی بود از کتاب مهم و تاثیر گذاری با عنوان «حی بن يقظان» نوشتهٔ ابن طفیل.
نمیدانم چرا این پستت مرا یاد آن کتاب انداخت.
چرا نباید بتونیم بدون جامعه زندگی کنیم؟ چرا باید فردیت رو از یاد ببریم و فدای جمع کنیم؟!
به ناشناس:
من از باید و نباید حرف نزدم. و اصلا هم موافق نیستم که فرد فدای جمع بشه. شاید این مطلب رو با دقت نخوندین. من گفتم که اصلا فردیتی وجود نداره که فدا بشه یا نشه!
دهتخوێنمه رهشنووس بهڵام کهمێک له کاتی مهبارهکی خۆتمان پێبده تا تایبهتی قسه بکهین ئهگهر ئایدیهکهی جاران بهکار دههێنی.هیوادارم سهرکهوی بهلام وهک جاران ئهوانهی ژێرهوه ببینیت.
به نظر من پردازش افراد از اتفاقات متفاوت است. گاهی پردازش یک فرد از توانایی های یک جامعه فراتر می رود که در بیشتر مواقع با گذشت زمان به هوشیاری ان فرد پی برده می شود. منظور من از این فرد همان متفکر است نه روشنفکر.
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر