۱۹ اسفند ۱۳۸۸

زن، قفس، پرنده

پرنده‌ای مرده، درون قفسی کهنه و زنگ‌زده؛ کنار درختی گوشه‌ی پیاده‌رو. زن به قفس نگاه می‌کند که به پهلو افتاده و پرنده‌ی مرده هم گوشه‌ی آن افتاده است. می‌گذرد اما چند قدم که دور می‌شود،‌ برمی‌گردد. لحظه‌ای به این صحنه خیره می‌شود، سپس آرام کنار قفس می‌نشیند. در آن را باز می‌کند. پرنده‌ی مرده را بیرون می‌آورد و روی شاخه‌ی درخت می‌گذارد. قفس همان پایین می‌ماند. زن به پرنده نگاه می‌کند که بی‌هیچ حرکتی بین دو شاخه‌ی نازک بند شده است. زن به درخت پشت می‌کند و با گام‌هایی آرام دور می شود. گوش بزنگ است پرنده بخواند،‌ صدایی نمی‌شنود.

0 نظر:

ارسال یک نظر

لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر