[ئهوه بهیانیهكی دیكهیهو من نهخهوتووم. ئهمشهو یان ئهم بهیانیه له یهكهوه تا ٢٥٤٠ ژماڕدم، له كاتژمێر چوار تا شهش له ناو جێگهدا بووم و ههر تلم له خۆمدا و خهوم لێ نهكهوت...
لهوه خراپتر، پشت ئێشهیهكی قورس بڕستی لێ بڕیوم. نه دهتوانم لهسهر كورسیهكه دانیشم و نه كاتێكیش ڕادهكشێم، ئێشهكهم ئارام دهگرێت...]
دوای ئهم دوو بهنده، تاقهتی نووسینی زیاترم نیه، یان مێشكم ئهوهنده خاڵیه كه شتێك بۆ نووسین نادۆزمهوه. لهو دیوی پهنجهرهكهوه دهنگی جریوهی چۆلهكه و سیڕهی پڵیزرك دێت، كامپیوترهكهم دهكوژینهمهوهو جارێكیتر ڕادهكشێم...
ترجمه فارسی در ادامه مطلب
[یک صبح دیگر است و من نخوابیدهام. امشب یا این صبح، از یک تا 2540شمردم، از ساعت چهار تا شش در رختخواب بودم و غلط زدم و خوابم نبرد...
بدتر از آن، کمر درد بدی هم امانم را بریده. نه میتوانم روی صندلی بنشینم و نه زمانی که دراز میکشم، دردم آرام میشود...]
بعد از این دو پاراگراف، حوصله نوشتنم نمیماند، یا ذهنم اینقدر خالی است که چیزی برای نوشتن پیدا نمیکنم. از آنسوی پنجره جیک جیک گنجشکها و پرستوها به گوش میرسد، کامپیوتر را خاموش می کنم و یک بار دیگر دراز میکشم...
1 نظر:
حسی بود توی این دو خط ...بی حوصلگی هم حسی داشته و من نمی دونستم؟
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر