میگویم: شان هان سیری ما، کو تا ریزا دی؟
عروس هفتاد سالهام جواب میدهد: متا کی پانی رایا توها سا توبا
در مورد اندازهی یک چیز حرف می زنیم. تعجب میکنم، یعنی واقعاً همچین حسی دارد؟ به او نزدیکتر میشوم. دستهایش را میگیرم.
میگویم: تماجی خاپو سیترا راپازی ناچوک
ناز میکند و میخندد و لثههای بیداندن و صورتی رنگش را نشان میدهد. دهان گندهاش کج و کوله میشود و من چقدر از دیدن این خندهها سرشار از عشق و شور میشوم. چراغ را خاموش میکنم.
میگوید: کبتا سازا خاشتونج تماگرا
خدمت خوانندگان گرام عرض شود که اینجا یک آسایشگاه روانی است. بعد از 74 سال مجرد ماندن، چند روزی است با پیرزن 70 سالهی بیدندانی که از آنسوی کهکشان راه شیری آمده، ازدواج کرده و با زبان موجودات فضایی با هم حرف میزنیم.
*به دلیل اینکه این دیالوگ مغایر با عفت عمومی و اخلاق شخصی و اجتماعی مردم با عزت ایران است، از ترجمهی آن چشمپوشی میکنیم.
0 نظر:
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر