[ چارگوشهای خیس، سرمایی که در عمق استخوانهای نَم خوردهام نفوذ میکند. تاریکی روز و شب، بوی نایی که فضا را در خود انباشته است، دردی که از چند روز پیش، همچون کِرم در تنم وول میخورد. خِس خِس نفسهایم، که در سکوت این سلول میپیچد... تاریکی و تاریکی...]
( زاویهی دوربین از دیوار سر میخورد روی تختی که دو نفر رویش دراز کشیدهاند. روشنایی آرام مهتاب از پنجرهی اتاق به داخل میتابد. نگاه روی آن دو نفر مکث میکند که دست در گردن هم انداخته، نفسهایشان درهم آمیخته و در خوابی آرام هستند. ناگهان سکوت با تقهای آرام که به در میخورد میشکند. مرد از خواب میپرد. زن تکانی به خودش میدهد. صدا بیشتر میشود: تق تق تق... صدای مردی از پشت در میگوید: «در رو باز کنید.» زن و مرد به هم نگاه میکنند. لباس میپوشند. مرد رو به در میگوید: « کی هستی، چکار داری؟» صدا میگوید: « باز کنید لطفاً!»)
[ در تاریکی خوابم نمیبرد. انگار هراسی در وجودم رخنه میکند. اندک نوری میخواهم، که نیست. چشمانم را هر چه بیشتر باز میکنم تاریکی بیشتری در عمق آنها نفوذ میکند و بعد از آن همهمهای در ذهنم میپیچد. بیخوابی و تب و لرز... گاهی به هذیان گویی میافتم و توهمات هجوم میآورند. سعی میکنم به واقعیت باز گردم و با منطق با وضعیتم برخورد کنم، با خودم حرف میزنم، قدمهایم را میشمارم که اعداد و رابطهی منطقی آنها از یادم نرود. خاطراتم را به یاد میآورم و سعی میکنم سیر منطقی آنها را حفظ کنم...]
( دوربین با نوسانی آرام، داخل اتاق میچرخد. اکنون لامپ روشن است. کف اتاق خون ریخته است. از تخت خون میچکد. گوشهی اتاق، زن نیمه لخت افتاده. مرده. پنجره باز است. دوربین از پنجره میگذرد و دو طبقه پایینتر میرود و مرد را در روشنایی جلو مسافرخانه نشان میدهد که نقش زمین شده و خونش به اطراف پخش شدهاست. در همان لحظه دو مرد به سرعت از ساختمان بیرون میروند و از کنار جسد میگذرند.)
[ گوشهای چمباتمه زدهام. نمیدانم چه ساعتی است. در سلول باز میشود. سرم را بلند میکنم. ذرات نور با شدت هرچه تمامتر در چشمانم فرو میروند. لحظهای چشمهایم را میبندم، بعد آرام آرام باز میکنم... زندانبان با دو نفر دیگر مرا به اتاقی میبرند. در همان لحظهی اول نگاهم روی حلقهی طناب که از سقف آویزان مانده، ثابت میماند. حس غریب رهایی وجودم را فرا میگیرد...]
( دوربینها عکس میگیرند. کارآگاهان اجساد را بررسی میکنند. جسد مسافرخانهچی هم گوشهای افتاده است. هر سه با چاقو کشته شدهاند. اثری از رد پای قاتلین نیست. هویت مقتولین، زن و شوهری شهرستانی که چند روز قبل به آنجا آمدهاند، از روی دفتر مسافرخانه و کارت شناسایی مرد مقتول به دست میآید.)
قاتلین پیدا نشدند. بنابراین هیچ وقت کشف نشد که این قتلها با اعدامی که 2 ماه قبل، داخل زندان صورت گرفت چه ارتباطی داشت.
0 نظر:
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر