سل خیابون، مامانی، گِدا بود. تو سلما نیشسته لو یه کارتن خیس، منم بقلش. یکی گوشهی آسمون، که صاحاب بانک ملکزیِ خودِ خدا بود، نگاش میکلد. مامانم از زیر چادل پستونشو انداخته بود دهنم، شیل نداشت. مامانم سلشو بلند کلد، داد زد خدا شیل بفلست، گشنهشه. منم گفتم، خدا شیل بفلست گشنهمه. یه قطله اومد. گلیه کلدم، جیغ زدم، پس بقیهش کو خدا. میگه آخه جونم، شیل گاومونو پنیل کلدیم. گفتم پس پنیل بفلست. یه لقمه اومد، دیدم نلسیده کنال ابلا موش خولدش. گفتم ای خدا، خامه بفلست. میگه سلدیت میشه بچه. پیتزا میخوای بفلستم بلات؟ گفتم مامان، از این قطله چکون چیزی به من نمیلسه. یه هزالی بده از سوپلی شیل بگیلم بخولم. مامانم میزنه تو سلم. میگه فعلا اینو بخول دلدش کم شد، شیل میگیلم بلات کوفتت کنی.
۲۱ بهمن ۱۳۸۸
قطله چکون
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
2 نظر:
خیلی خوشم اومد، انقدر که وبلاگتون رو به لیست وبلاگهایی که میخونم اضافه کردم.
البته هدف پیشنهاد تبادل لینک نبود، من توی وبم فقط به وبلاگهایی که میخونم و خوشم میاد لینک میدم و لزومی هم نداره واسم جبران بشه...
چه این پسله لو دوس داشتم. ا لو ئم که نمیلفت. مُلد که o:-)خو خدا شیل می خواد نه!
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر