از ماهها قبل سلولی در حال رشد بود که از ترکیب یک اسپرم با یک تخمک به وجود آمده بود. در 10 شهریور 1354، این سلول به آن اندازه تکثیر شده بود که بتواند با گریهای مسخره و با صفت مسخرهتر «بنیآدم!» زاده شود تا مسوول گناه طبیعت باشد.
من تا این حد فروتن نیستم که خودم را در اولین اتم سازندهی هستی نبینم. و اگر خدایی هم باشد من به عنوان ذرهای معنوی از تصورات او از حیات بشر، که در اندیشهی آفریدنش بود، در ذهنش وجود داشتهام. و اگر هم نه! حداقل به عنوان ذرهای از تمایل و ارادهی هستی به بقای خویش، در حافظهی یک اتم حمل شدهام تا روزی که به این جهان قدم بگذارم.
چون من محصول تصور یا اتمی جاودان در هستی هستم، ارادهی بقا از من انتظار دارد که حلقهای پاره در زنجیرهی جاودانگی نباشم. از من میخواهد که میلیونها اسپرمم را در رحمی بریزم تا در ترکیب با تخمک جنس ماده، حلقهای دیگر به وجود آورد برای تداوم آنچه هست. و من چقدر به این تصور از جاودانگی هستی میخندم آنهنگام که اسپرمهایم را با خودارضایی در دستشویی، چاهک حمام، یا دستمال کاغذی خالی میکنم. میلیونها اسپرمی که بعد از مدت کوتاهی میمیرند، بدون آنکه تخمکی را به چشم ببینند!
من همانطور که متولد شدم و تا الان زندگی کردم، روزی پیر میشوم و روزی هم میمیرم؛ مثل هر موجود دیگری. اما نمیخواهم انسان دیگری را به این جهان اضافه کنم. هستی ما را فریب میدهد. زندگی رنج است، پوچ است، تنها تمایلی است برای بقا، بیهدف، بیمعنا... ما موجودات تنها ابزاری هستیم برای بقای هستی و اگر خدایی هم باشد، بقای تصوری از هستی، در ذهن آفریدگاری ناشناخته... و من معترضم.
اما... اما، من زیباییهایی هم میبینم. گاهی با چشمانم، گاهی با دست، گاهی با تصور و تخیل و گاهی با عضوی از بدن از زندگی لذت بردهام و میبرم. من به پوچیای احترام میگذارم که همبسته با رنج، زیبایی هم دارد و این از نظر من انکار نشدنی است. با وجود اینکه نمیخواهم رنجی دیگر بیافرینم اما به پاس این زیبایی، امیدوارم بعد از مردنم، طعمهی کرمهای خاکی و یا جانداران ریز زیر خاک نشوم. دلم میخواهد تخمهای پروانهای و یا حشرهای زیبا، در تنم لانه کند و پروانهای با بالهای رنگین به دنیا بیاید و یا جسمم نیرویی شود برای تخم گُلی که رشد میکند و گلهای زیبا به وجود میآورد.
اگر من بتوانم به اندازهی ذرهای به این زبیایی محض، چیزی اضافه کنم، از تولد خودم شادمانم. من عاشق زیبایی هستم. زیباییای که در آن دردی نباشد. و روحی برای رنج کشیدن در آن نهفته نباشد...
20 نظر:
چه جالب!!! تو دقیقا 2 سال و یک رووز ا ز من کوچیکتری...ولی من بر عکس تو عاشق اینم که یه بچه داشته باشم..البته نه به اون دلایلی که تو رو ناراحت می کنه..به خاطر چیزای دیگه
یعنی دیروز تولد تو بود؟
تولدت مبارک
امیدوارم بچه دار هم بشی و از زندگی لذت بیشتری ببری. شاید حق با تو باشه
تولدت برای درک لذت هایی که هست. باهان موافقم برای اضافه نکردن یکی دیگه به این جهان.
سلام بر شما.تولدتون مبارک.مثل بودا سخن گفتید.به تاروپود جانم نشست این حرفاتون.همیشه آرام باشید.
اینها حاصل فکرته .... می تونی جور دیگه ایی فکر کنی ....
نمي دونم وقتي تولدمون ميشه چي رو به هم تبريك ميگيم؟براي همين حتي الامكان به كسايي كه مي دونم نگاهشون به زندگي با بقيه فرق مي كنه مثل تو نميگم تولدت مبارك!!!
فقط اميدوارم توي اين سالهاي باقي مونده لذت ببري از لحظه هات و هر كاري دوست داري رو بتوني انجام بدي...
بچه دار شدن يعني اين كه اين زندگي و اين دنيا اون قدر خوب بوده كه جا براي تجربه شدن توسط يه نفر ديگه رو هم داشته باشه و مني كه هر روز دارم از اين زندگي مي نالم و به نظرم هيچ چيز زيبايي درش وجود نداره پس مسخره است كخ يه بدبخت ديگه رو به اين زنجيره ي عبث و بيهوده اضافه كنم!
سلام تولدتون مبارک.امیدوارم آینده ی زیبایی پیش رو داشته با شین.
براي ناشناس و هيشكي:
ممنون و همینطور روزهای خوبی برای شما
--------------------
برای آرش پیرزداه:
بله کاملاً باهات موافقم و همه چیزهایی که گفتم حاصل فکرمه. برای همینه که با رنج همراهه. اگه انسان فکر نمیکرد و بیواسطه و بدون اندیشه با جهان درگیر میشد دیگر هیچ غمی وجود نداشت. مگه تصوری که شما الان از جهان دارید حاصل فکر شما نیست؟ همه ما اینطوری هستیم. کاش ذهنی وجود نداشت برای تحلیل جهان و زندگی راحتتر میشد!
--------------------
برای ایرن:
ممنون ایرن! منم امیدوارم حالا که خواه ناخواه داریم زندگی میکنیم، لااقل بتونیم لحظاتی رو برای خودمون بسازیم که ازشون لذت ببریم و به کارهایی که بهمون شادی و آرامش بیشتری میدن بپردازیم. من با این موافق نیستم که به محض اینکه آدم اسم پوچی رو میاره، بره خودکشی کنه!!
--------------------
سلام.... این جشن تولدها سالاییه که داره از عمرمون کم میشه.. از جوونیمون...من هرسال روزبعد از تولدم خیلی دلم میگیره...
اما.....
جشن میلاد شما مبارک...
سلام فریق جان
تولدت مبارک..
با نظراتت همسو نیستم
راستش اینو می دونم که وقتی کسی صاحب بچه می شه همه اطرافیانش شاد می شن و خودش و همسرش بی نهایت شادمان می شن.
از اون گذشته همه ما تولد همدیگه رو به هم تبریک می گیم .. این یعنی از اینکه متولد شده ایم خوشحالیم یا باعث شادی دیگران شده ایم.
این نشون می ده که انسان در ذات خودش از تولد شادمان می شه .. حالا اگه تو تصمیم گرفتی خلاف جریان آب حرکت کنی مطمئن باش این نتیجه تفکرات خودساخته توه نه جریان واقعی هستی.
به قول یکی از دوستانی که برات کامنت گذاشته این تفکرات زاییده خیال توه و تو می تونی یه جور دیگه خیال کنی و به همین جالبی مطلبی کاملا مخالف این مطلب بنویسی ..
در هر صورت تبریک عرض می کنم
من که از تولد تو خوشحالم ، تو اگه خواستی ناراحت باش
برای صدف:
خب میشه گفت که به سالهای عمرمون هم اضافه میشه! جالبه! هم ازش کم میشه هم بهش اضافه میشه!!زندگی چیز عجیبیه و ناشناخته... و ممنون
---------------------
برای احسان پرسا:
خوشحالم که وبلاگ کرگدن باعث شد لااقل تو بیای و برای اولین بار کامنت بذاری.
درسته که ممکنه اکثریت از تولد یک بچه خوشحال بشن اما خوشحالی به معنی حقیقت نیست. ممکنه یه چیز غیرحقیقی و حتی مبهم و ذهنی هم ما رو خوشحال کنه که در واقعیت به چیز خاصی اشاره نکنه و این شادمانی در واقع برای من دلیل بر ذاتی بودن آن نیست.
راستش من نمیدونم جریان آب چیه که حالا بخوام خلافش حرکت کنم. چیزی که شما میگین ممکنه جریان آب نباشه و خیلیهای دیگه متفاوت با شما و من فکر کنند. گفتههای شما هم ساخته تصورات شما و یا جامعه یا دورهای است که در آن زندگی میکنید. برای من هم همینطوره. و من فکر نمیکنم که افکار من حقیقت باشن. ممکنه باشن یا نباشن! در واقع به نظر من حقیقتی وجود نداره و هر چه هست ساخته ذهن بشره. واقعیت چیزی است فراتر از ارزشگذاریهای ما... چیز پیچیدهایه در واقع
و ممنون برای تبریکت. شاید آیندهای بیاد که منم از به دنیا آمدنم احساس رضایت کنم... کی میدونه... زندگی تاحد زیادی غیرقابل پیشبینیه
عجب تولدنامه متفاوتی ! در هر صورت تولدتون مبارک .
راستش را بخواهید وقتی به یک نفر می گویم تولدت مبارک ، حس عجیب و غریبی پیدا می کنم و انگار که باز به کلیشه ای دیگر تن داده باشم حالت تهوع بهم دست می دهد. با بخش هایی ازین تولد نامه موافقم. هرجند می دانم موافقت یا مخالفت من یا هر کس دیگری چه اهمیتی دارد کلا!
همین تقارن رنج و زیبایی این دنیاست که باعث می شود زیبایی ها را هزینه ی رنجی بدانم که می برم و پوچی صرف نبردتم به سمت و سویی که خود خواسته راه نفس را بگیرم.
از وبلاگ کرگدن اومدم اینجا .. چقدر قشنگ نوشتی
تولدت خیلی خیلی مبارک
سلام تولدتون مبارک ...کرگدن بیخود نگفته که خیلی قشنگ نوشتید ...
سلام.امیدوارم واقعا سر حرفت باشی وزندگیو برای خودت ودیگران شیرینتر وباصفاتر کنی .تولدت مبارک.
اصن من کاری به نوشته ت ندارم و این که چقدر خوب نوشته بودیـــــــــــــــــــــــــــــــــــش!
ولی خدا تو رو ساخته، دستش درد نکنه
:D
از همه دوستای عزیزی که تولدم رو تبریک گفتن ممنونم. درسته که هر کدام از ما ممکنه درباره زندگی به شیوه متفاوتی فکر کنیم اما چیزی که میتونه زندگی رو برای ما راحتتر بکنه همین حس دوستی و خوشحال کردن همدیگره و اینکه آدم بهتره گاهی از یاد ببره که در این دنیا تنهاست!
یعنی بشر مثل همون اسپرمهای ناکام، ناجوانمردانه می میرد؟
ارسال یک نظر
لطفاً برای درج نظر خصوصی یا ارسال ایمیل یا تماس آنلاین، به صفحه تماس بروید
با تشکر